Thursday, October 13, 2011

خاطره یک برده از پرستش پا

برگرفته از داستان های فوت فتیشی در سایت لوتی

خانم بعد اومدن روی صورت من و بعد با شصت پریستیدنی پاشون با لبای من بازی کردن و بعد گفتن زبونتو بیار بیرون میخوام له له بزنی واسه پام. من زبونمو اوردم بیرون، خانم کف پای زیباشون رو کشیدن رو زبونم، منم داشتم لذت میبردم و با اشتیاق مزه ی پای خانوم رو حس میکردم. اولین بار بود مزه ی اون پاهای زیبا رو حس میکردم. بعد خانوم اون یکی پاشونم کشیدن رو زبونم و بعد افتادن رو شکمم. من یه آخی گفتم و خانم با پا زدن تو سرم و شروع کردن خندیدن. بعد دونه دونه انگشتای زیبای پاشون رو می کردن تو دهنم و می گفتن میک بزن سگ خوب و انگشتاشون رو می کردن تو دهنم و منم تا می تونستم میک میزدم

بقیه شو اینجا بخونید و لذت ببرید

No comments: